شهید سید رضا ضیایی
شهید سید رضا سال 1341 در منطقۀ نارمک تهران در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. نام پدرش سید ابوالقاسم و مادرش صغری مظهر است.
سید رضا تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم در مدارس منطقۀ 3 تهران سپری کرد.
او از سن نوجوانی به فعالیت مذهبی و انقلابی پرداخت. اغلب در هیئت ابوالفضل (ع) - در محلۀ قلهک، مسجد امام حسین (ع) واقع در خیابان دولت- شرکت میکرد. پس از پیروزی انقلاب، با تشکیل سپاه پاسداران وارد این نهاد مردمی شد و با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت و در اولین ماه شروع جنگ در سرپل ذهاب منطقۀ بازی دراز به شهادت رسید. تاریخ شهادت سید رضا مصادف با عید قربان در 1359/8/1 است. پیکر مطهرش در بهشت زهرای تهران در قطعۀ 24 زیارتگاه عاشقان راه شهادت است.
مادر شهید
سید رضا پسر فعال و پرشوری بود. بیشتر در مسجد امام حسین (ع) در خیابان دولت فعالیت مذهبی و سیاسی میکرد. متولی مسجد حاج آقا تقوی بود که برای رساندن تدارکات به جبهه خیلی فعالیت داشت و بعدها ایشان هم شهید شد. سید رضا با حاج آقا تقوی خیلی انس و الفت داشت. به همین دلیل بود که پیکر سید رضا را از آن مسجد تشیع کردند. البته پیکر سید رضا به جهت اشتباهی که پیش آمده بود، به شهر قم فرستاده شد و بعد از سه روز به تهران منتقل شد.
من افتخار میکنم که پسرم راه خدا را انتخاب کرده است. ولی خب دلم برایش تنگ میشود. اغلب خوابش را میبینم. سالهای اول شهادتش یک روز عصر دلم گرفته بود. قرآن خواندم. به عکسش نگاه کردم و گفتم: رضا جان! خیلی دلم تنگ شده به خوابم بیا تا من بوست کنم بعد برو.
همان شب خواب دیدم به خانه آمده و من پیشانیاش را بوسیدم. بعد پرسیدم در این راهی که تو هستی، من هم هستم، شهید میشوم؟ سید رضا با سرش جواب داد: بله! و بعد رفت.
وصیتنامه شهید سید رضا
«در این موقعیتی که ایران و اسلام قرار گرفته است، احتیاج به کسانی خواهیم داشت که از مرزهای ایران و مملکت اسلامی دفاع کنند. و هدف من از ورود به سپاه همین بود. من از اینکه خانوادهای شجاع و روشنفکر دارم و من را در این راه تشویق میکنند افتخار میکنم. من تنها با خانوادهام سخن نمیگویم، برای کسانی سخن میگویم که این وصیتنامه را میخوانند یا میشنوند. میخواهم بگویم تو ای مادر! همانند مادرانی باش که جوانشان را بدون خبر در میدان هفده شهریور از دست دادند. تو ای پدر جان! صبر و استقامت و خروشی از خود نشان بده که پشت دشمن از این عمل تو به لرزه درآید. برای شهید گریستن جایز نیست! باید برای او نقل و نبات پخش کرد. باید برای او جشن گرفت. باید شاد بود که با عجله به سوی خدا شتافته است. شهیدی که زنده است و در جمع شما حاضر. شهیدانی که ما داریم زندهاند و بر اعمال شما حاضر و ناظرند. مبادا عملی خلاف از شما سر بزند که موجب ناراحتی شهدا بشود. میدانید چرا؟ زیرا مقام شهید آنقدر در نزد خدا بالاست که می تواند شفاعت دیگران را هم نزد خدا بکند.»